آرشیداآرام جانآرشیداآرام جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آرشیداخورشیدخونمون

نوکرداداش

این جمله ای هست که چندهفته ای میشه تابه بابارضامیرسی میگی!!نوککرداداش وبعدشروع میکنی ازسروکولش بالارفتن آخه همبازی نداری ومن وبابایی رودوستای خودت کردی وماهم خداوکیلی دریغ نمیکنیم وازلحظه های تکرارنشدنی اینروزهااستفاده میکنیم کلاس زبان ثبت نامت کردم که هنوزتشکیل نشده وکلاس ورزش وموسیقی هم که به امیدخداازمهرماه میخوای بری جونم برات بگه که مثل باسواداشماره هارومینویسی،به طورکاملاجدی میگی من میخوام لباس فروش بشم!!توتلفظحرف(ش)کمکت میکنیم وخیلی بامزه درست ادامیکنی ولی بازم گاهی اوقات یادت میره،گل میکشی وباعشق تقدیم میکنی به من،وقتی من وباباسرمون توگوشیهامونوعصبانی میشی وزنگ میزنی به مامانی میگی اینابه من نمیرسن همچنان شیربدون طعم نمیخوری ومن مجب...
23 شهريور 1393

روزدختر

دیروزروزت بودعشق خوشگلم روزیه فرشته کوچولوی مهربوووون وعجیب واحساساتی،اولین نفراتی که تبریک گفتندبعدازخودم عمه وعزیزجون بودندوالبته به بقیه مهلت ندادی تاسورپرایزت کنندوخودت سریع میگفتی:امروزروزدختره ها ازاونجاکه عاشق سینماهستی به طورخیلی زیادوسینمافیلم شهرموشهای2رواکران میکردقرارگذاشتیم بابابارضاببریمت سینماوشام تاروزبه یادموندنی برای شمارقم بخوره،فدات بشم که تااسم سینماروشنیدی اومدی دست من ورضاروبوس کردی خلاصه روزخیلی خوبی بودهمراه باخانوم کوچولوی قصه زندگی ما دوست داشتنت یه جورایی آسمونیه،زلال،پاک وبه دورازدغل بازی،شباوقتی خوابیدی یه ربع ساعتی باهات عاشقونه زمزمه میکنم وبهترینهای دنیاروبرات ازخدای بزرگم میخوام والبته برای همه ...
7 شهريور 1393
1